- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دست نوازشش دگراز کار مانده است بر بـازویش مدال غـم یـار مانده است با اینکه نا ندارد و قــامت کـمان شـده چون کوه پشت حیدرکرار مانده است هرشب برای غـربت و مظلومی علی تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است حالش وخیم تر شده از حرص و جوشها غـصه زیاد خورده که بیمار مانده است زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد در کار این مریضه پرستار مانده است از نحــوۀ قـدم زدنـش حــدس می زنـم چشمان ضرب دیدۀ او تار مانده است کـمـتــر شده تــورم پلکش ولی هنــوز بر پـیکرش جراحت بسیار مانده است هر ثـانــیــه تـنــفــس او کنــد می شود بد جور در میان در انگـار مانده است ای فـضه لا اقــل تو جــواب مــرا بده این جای پای کیست به دیوار مانده است؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
با آنکه نفسهای پر از بـال زدن داشت در چشم کبودش رمق بودن من داشت گــلــدوزی پــیــراهــن او تا شب آخـر با من که نه! با اشک وغم و ناله سخن داشت می گفت: ببین پینه ی دستم شده بهتــر می گفت ولی آتش صد زخم به تن داشت میگفت: مهم نیست یکی دو سه جراحت یا اینکه نمی گفت چه دردی به بدن داشت از آرزوی خــوب شدن گـفـتــم و گفتم اما مگر این زخم، سرِ خوب شدن داشت؟! یک عمرنشستیم و دراین کوچه نوشتیم: ای شهر! مگر یک زن غمدیده زدن داشت؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
گل، بر من و جوانی من گـریه میکند بلبل به خسته جانی من گریه میکند ازبس که هست غم به دلم، جای آه نیست مهمان به میزبانی من گــریه میکند از پــا فـتـاده پا و ز کار اوفتاده دست بـازو به نــاتــوانـی من گریه میکند گــلهای من هنوز شکــوفـا نگـشتهاند شبنم به بــاغـبــانی من گریه میکند در هــر قــدم نشـینم و خیزم میان راه پیری، براین جوانی من گریه میکند گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها بــر قــامت کـمـانی من گریه میکند این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه بـر چـهـرۀ خـزانی من گـریه میکند فــردا مــدیـنــه نـشـنود آوای گــریـهام بـر مـرگ نـاگهانی من گریه میکند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
اشــكــم ولي ز چـشــم مدينه چكيـده ام يــاسم كه جـای بـاغ به در آرمـيـده ام چون ابرپشت پاي علي اشك ريخته ام چون آه در هـواي عـلـي پَـر كشيده ام اي شبه مــردهای مـديـنه چـه مي كنيد من ذوالـفـقـار خـستـه ولي آب ديده ام گفتي صلاح نيست كه نفـرينشان كني دست از دعا كشيدم و عزلت گزيده ام همچون نـسـيم در زده ام خـانه هايشان هر شب به كوچه هاي مديـنه وزيده ام در جـلـوه ام دوباره مكــرر نمی شـوم چون فرصتي گذشته ام و سر رسيده ام نـفـسـي فدا لنـفـسك يا مرتضی عــلـی هرچه بـلای توست به جانم خريده ام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
من كه ازعشق علی چون شمع شيدا سوختم صاحب جنّت منم، اما در اينجا سـوختم سوختم تا يك سر مويی نسوزد از عـلی تا بماند رهـبرم، من بی مهـابـا سوختم بی گـنــه بــودم ولی در آتـشــم انداختند محسنم شد كشته، ناليدم كه بابا سوختم زيـنـبــم می ديــد آتش زائـر رويــم شده از پـريـشــانی او در بين اعـدا سوخـتم مثل چشم مجتبی، مسمار، يارب سرخ بود من نمی گويم چه شد تنهای تنها سوختم هركه نان ازسفرۀ ما برده بود استاده بود بسكه نامردی بود در اين تماشا سوختم سـوخـتـم تا شعـلۀ عـشقت بماند جاودان پـای تا سر يا عـلـی با اين تمنا سوختم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چه می شود که به زانوی من توان بدهی دوباره صورت خود را به من نشان بدهی چه می شود که زمان قـنوت نیمه شبت دوباره بازوی خود را کمی تکان بدهی چه می شود که دگرمثل روزهای قدیم کنار سفره خودت نان به دستمان بدهی به جای آنکه شوی پرپر و به خاک افتی و روح خـسـته خود را به آسمان بدهی ـ گل شکسته ی من پا بگیر دراین باغ کـه باز عطر بهشتی به بـاغـبـان بدهی تو را به جـان عـزیزت مخـواه بنـشینم به چشم خویش ببینم چگونه جان بدهی نفس تومیکشی وحال کودکان این است چه می شود تو اگر جان در این میان بدهی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غصه ات ای ملک سوخته پر سنگین است گریه ام روز و شب وشام و سحر سنگین است کس زمن بــعــدِ تو بر صبــر توقع نکند بشکند چون که کمر، درد کمرسنگین است با عـلی حرف بزن تا که نگویند به هــم بـا علیمثل همه فـاطـمه سرسنـگین است رمقی نیست که حرکت بدهی جسمت را نـتـوانـی بــزنی بال که پر سنـگین است تـک و تـنـهــا وسـط راه رهـایــم نکـنی راهزن پر شـده و بار سـفر سنگین است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـاطـمـه، فــاطـمـۀ دورۀ پـیـغـمبر نـیـست یا نه! این فـاطمه آن فاطمۀ حیـدر نیست چه سوالی ست که می پرسی؟ علی جان خوبی؟ من کجا خوبم اگر حال شما بهـتر نیست غیر از این دردِ حجابی که گرفتی از من بستری بودنت آن قدر عذاب آور نیست فـضـه می گـفـت بـیـایـیـد غــذا آمـاده ست زینبت گـفـت نـمـی آیم اگـر مادر نیست گریه آور شده این آمد و رفتی که مراست وای از این خانه که دارای در دیگر نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای فُلك عاشقی ز چه پهـلو گرفته ای ای بحر عشق از چه به غم خو گرفته ای تاریك شد دو چشم علی بی طلوع تو چندی ست از عزیز دلت رو گرفته ای بهـر سـؤال نه، ز مدد یا علـی بگــو ای همسری كه دست به زانو گرفته ای ترسم بگیرد از من دل سوخته تو را زخمی كه از غلاف به بازو گرفته ای دیوار را رها كن و از دست من بگیر ای آن كه دست خویش به پهلو گرفته ای گرچه كبود گشته ولی باز كن به من آن چشم را كه در خَم ابرو گرفته ای آشفته است چون دل من موی زینبت زان دم كه شانه را ز سر او گرفته ای موی تومحرم است وعلی محرم تونیست؟ از چیست چهره در پس گیسو گرفته ای؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
دوبــاره شـب شــد و ســر درد دارد بــمـیـــرم بـــاز مـــادر درد دارد پس ازفصل پُر ازغم یک سخن گفت عـزیـزم زخـــم بـسـتـر درد دارد نــبـاید دست زد بــر عـضـوهــایــش که آیــه آیــه کـــوثــــر درد دارد شبی آهــی کــشــیـد و زیر لب گـفت خــدایــا مـــرگ کـمـتر درد دارد من از گــودی چـشـمـانــش گــرفـتـم که زخــــم دیــده ی تــر درد دارد حـسن تب دارد و در خــواب گــویـد نـزن سـیـلـی سـتـمـگـر درد دارد پـریــشان باش ای گـیـسـو چو بـخـتم کـه دیــگـر دست مـادر درد دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با امیرالمومنین
پروانه شـدم شعله به پای تـو نگیرد این حـادثـه بر هـیچ کجای تو نگیرد بین نـفس سینه ی من فاصله افــتـاد تا اینکه در این شهر صدای تو نگیرد تـا این سـپـر تا شده ات فـایــده دارد ای کـاش مرا از تو خدای تو نگیـرد پهـلـو زدم آنقـدر که مسمـار بـیـفـتد تا مـوقع رفـتن به عـبـای تـو نگیـرد افتادن من در وسط کوچه صدا کرد آری خـبـری نیست برای تـو نگیـرد من شیشه سپر می کنم امروز برایت تا سنگ سر کوچه به پای تو نگیرد تو خـواستی ایـنـبار فـدایم شوی اما من خواستم اینـبار دعـای تـو نگیرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا
دلم تنگ است بهر ديدن روی تو مادرجان منم زينب اسير خلـق نيكوی تو مادرجان بـجای فـضه آوردم بَـرت آب وضويت را كه شايد بارديگر بنگرم روي تو مادرجان مگراين چارساله دخترت هم گشته نامحرم نبايد چونكه بيند روي و گيسوي تو مادرجان نمی گيری مرا در بر دگر؟ دلتنگ آغوشم دلم خواهد نهم سر را به زانوی تو مادرجان نگر چنديست گيسويم نگشته شانه با دستت معطركي شود زلف من از بوی تو مادرجان دلم خون است وديگر طاقتي براين دلم نبود شوم كی با خبر از سر پهلوی تو مادرجان نمی گوئی به زينب راز خاكی گشتن چادر بگو تا كه شوم هم درد و دلجوی تو مادرجان حسن چنديست محزون و به خود از درد ميپيچد خبر دارد مگر از سّر ناگوی تو مادرجان دلم خوش بود، محسن آيد و هم بازيم گردد چه بُد جرمش كه پرپرگشته دركوي تو مادرجان پدر با چشم مضطر حال و احوال تو می پرسد مگردان رو ز او آيد چو رو سوي تو مادرجان نگر بابا غريب است و تسلايش تو می باشی بسوزد قلب او اينگونه با خوی تو مادرجان حلالم كن اگر بهرت عصائي ناتوان بودم دعا كن تا بميرد دخت دلجوي تو مادرجان بود بر سا ئل اين عقده كه روزي مادرت خواند قبولش كن شود قربان گهش كوی تومادرجان
: امتیاز
|